[ اَ مَ ] (اِخ) ابن عیسی العکلی. ذکر او در کتاب الموشح ابوعبیداللََّه محمدبن عمران مرزبانی ص ۴۲ و ۳۶۴ آمده است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن الغضائری. رجوع به ابن غضائری و رجوع به روضات الجنات ص ۱۳ شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن غلام اللََّه بن احمد الحاسب الکوفی الریشی الموقت بجامع الملک المؤید، ملقب به شهاب الدین. وی زیج ابن شاطر را تصحیح و به نزهة الناظر فی تصحیح اصول ابن الشاطر تسمیه کرده ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن فارس بن زکریا اللغوی. ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت: یارب ان ذنوبی قد احطت بها علما و بی و باعلان ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن فرات رازی. رجوع به احمدبن فرات بن خالد ... و رجوع به ابومسعود احمد ... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن فضل اللََّه، حاکم اردبیل، که پدر در مکتوبی که بدو نوشته توصیه کرده است که در معاملهٔ خود با مردم چنان کند که شیخ صفی الدین اردبیلی (۶۵۰ - ۷۳۵ هـ . ق.) از او راضی و شا ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن قاسم بن علی بن رستم الدیمرتی. وی در حضور مجلس عم خویش علی بن رستم در قصر او بدیمرتین در حالی که به متنزهات اطراف ناظر بود درین اشعار وصف بهار کرده است: ضحک الربیع بمب ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن قاسم خزرجی. رجوع به احمدبن قاسم بن خلیفةبن یونس... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن قوص. مکنی به ابوالنجم و متخلص به منوچهری دامغانی. رجوع به منوچهری احمدبن قوص... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن کامل. مکنی به ابوعبداللََّه. به عربی شعر می گفته و مُقلّ است. (ابن الندیم).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن کامل بن [ خلف بن ] شجرةبن منصور بن کعب بن زیدالقاضی البغدادی. مکنی به ابوبکر. خطیب از ابن کامل نقل کند که او گفت مولد من به سال ۲۶۰ هـ . ق. بود. وفات وی در محرم ۳۵۰ هـ ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن کثیر الفرغانی. محمد و احمد پسران موسی بن شاکر، حفر نهر معروف بجعفری را باو واگذار کردند و او کسی است که مقیاس جدید برای نیل کرده بود معرفت او بیش از توفیق وی بود زیرا ...