[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بن موسی بن ارفع مکنی به ابوالعباس ملقب به رأس الانصار اندلسی غرناطی شذوری. او راست: ریاض العقول المنیفه فی غیاض الصناعة الشریفة.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بن نصر کبشی. مکنی با بونصر. محدث است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بن وصیف معروف به ابن خشکنانچه مکنی به ابوالحسین و لقب پدر او خشکنانچه است و او نیز یکی از فضلاست و در باب خود ترجمهٔ او را آورده ایم. و وفات احمد به بغداد بود. یاق ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور المنجم. مکنی به ابوالفتح منجم. یاقوت گوید: او یکی از کسانی است که در طرق آداب، راه و رسم پدران خویش سپرد و براهنمائی روش و س ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بن هبةاللََّه بن الحسن بن علی الزوال بن محمدبن یعقوب بن حسین بن عبداللََّه المأمون بن الرشید، معروف به ابن المأمون و اصل زوال در نسبت او زول بوده است بمعنی مرد ش ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بن هشیم ملقب به تاج الائمة و مکنی به ابوالعباس مقری مصری. وفات او به سال ۴۴۵ هـ . ق. بود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی اصفهانی مکنی به ابوبکر. او راست: اسماء رجال مسلم. وفات وی به سال ۴۲۸ هـ . ق. بود. و مؤلف قاموس الاعلام ذیل ترجمهٔ احمدبن علی اصفهانی مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی بونی قرشی. مکنی به ابوالعباس و ملقب به تقی الدین و شرف الدین؛ شیخ طریقت از مردم بونه شهری بافریقیه. وفات ۶۲۲ هـ . ق. و بقولی ۶۳۰ هـ . ق. او راست: کتاب اسرار الحروف ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی. خطیب بغدادی مکنی به ابوبکر. و ملقب بامام السابق و اللاحق و حافظ. رجوع به احمدبن علی بن ثابت بن احمد و به خطیب بغدادی شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی رازی حنفی. مکنی به ابوبکر و معروف به جصاص او راست: شرح اسماء الحسنی. رجوع به کشف الظنون چ استانبول ج ۱ ص ۳۸۲ و ج ۲ ص ۵۰ و عیون الانباء ص ۳۱۲ و رجوع به احمدبن علی ج ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی رحال. ملقب به حرارة. محدث است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن علی فارسی. از جملهٔ امرای میرزایادگار محمد وی در جنگی که بین سلطان حسین میرزا با میرزا یادگار محمد در منزل چناران روی داد اسیر شد ولی بشفاعت خواص آستان سلطنت نجات یافت ...