[ لِ عِ ] (اِخ) نام سلسله ای از ملوک پیش از اسلام خوارزم. و این سلسله نسب خود بکیخسرو می پیوسته اند و تا زمان سامانیان شبه قدرت و نفوذی در خوارزم داشته اند. آخرین آنان ابوعبداللََّه محمد ...
لغتنامه دهخدا
[ لِ عِ ] (اِخ) نام سورهٔ سیم از قرآن پس از بَقَرة و پیش از نساء و آن دویست آیت باشد و مدنی است. || موسی و هارون. (مجمل اللغه).
[ لِ لِ ] (اِخ) منسوب به غالب بن قهر، یکی از اجداد رسول صلوات اللََّه علیه یا منسوب به بنی الادرم بن غالب : من [ حلیمه، بنت ابی ذویب السعدیه دایگان رسول صلوات اللََّه علیه ] تَرسان برِ ...
[ لِ فَ ] (اِخ) فریغونیان. امرای خوارزم یا خوارزمشاهیان، نخستین آنان مأمون بن احمدبن محمد بود که از دست آل سامان حکومت خوارزم یافت و پس از او پسرش ابومنصور احمدبن مأمون فرمان راند و آخرین ...
[ قَ / قُ ] (اِخ) (قرس سرما باشد) نام کوههائی بناحیهٔ شراه. و آل قراس و مابد نام دو کوه باشد در زمین بنی هذیل.
[ لِ مُ هَلْ لَ ] (اِخ) آل مهلب بن ابی صفره. مهالبه. ابوصُفره از مردم یمن و از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام امیر آنجا بود. مهلب پسر او از جانب عبداللََّه زبیر امارت خراسان یافت و با خ ...
[ لِ نَ ] (اِخ) آل لخم. آل عمروبن عدی. ملوک حیره. مناذره. سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکومت آنان شهر حیره نزدیک کوفه بوده... سرسلسلهٔ ...
[ لِ کَ ] (اِخ) طبقه ای از ملوک شرق ایران از نژاد غوریان که از ۶۴۳ تا ۷۹۱ هـ .ق . حکومت رانده اند و پای تخت آنان هرات بود. سرسلسلهٔ این دودمان شمس الدین محمد دخترزادهٔ ملک رکن الدین، و ا ...
(فرانسوی، حرف اضافه) در کلماتی که از فرانسه در زبان ما داخل شده چون و مانند و مطابق باشد، چون: آلافرانک، آلانگله، آلاتورک، آلاگارسن و آلامد. لیکن دو کلمهٔ آلاپلنگی به معنی منقش بخالهای ...
(ص) آل. سرخ نیمرنگ. پشت گلی. و در فرهنگها بیت ذیل برای این معنی شاهد آمده است، لیکن صریح در مدعا نیست : چو چشم ابر شد آلا و روی گل ناری در آبگون قدح افکن شراب گلناری. منصور شیرازی. || (ا ...
(ع اِ) جِ آلت. افزارها. ابزارها. ادوات. سازوبرگ. ساز. ساختگی ها. اسباب. سامان : سکندر بیامد بدشت نبرد همه خواسته سربسر گرد کرد ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای ز فرش و ز آلات و از چارپای.فردوسی ...