[ اَ مَ ] (اِخ) از بنوموسی او در آوردن کتب از روم سعی کرد. رجوع به بنوموسی شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) (امیر ...). رجوع به احمدبن خطیب گنجه ای شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) (خواجه سید...). از وزراء امیر حسن بیک بن علی بیک بن قرا عثمان. رجوع بحبط ج ۲ ص ۳۳۰ شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) (سیدی...). رجوع به احمد (خواجه سیدی...) شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) (قاضی القضاة...). رجوع به احمدبن ابراهیم سروجی... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) قاضی القضاة. رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) (ملا...). پدر او در سند مسند قضای حنفیه داشت، لکن احمد طریقهٔ تشیع گزید و بخدمت اکبرشاه پیوست و به امر او بتألیف تاریخی عام به نام الفی آغاز کرد و تا زمان چنگیز و وقایع عصر ...
[ اَ مَ ] (اِخ) (مولی...). رجوع به پاره پاره زاده شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) آقبوقا. برادر سعادت تیمورتاش که هر دو برادر در گرگان بزمان امیر تیمور گورکان عصیان کردند، پس از رسیدن سپاهیان تیمور، عاصیان بترسیدند و هر یک بطرفی جستند، سعادت و برادرش ا ...
[ اَ مَ ] (اِخ) آل معدل. شاعری قلیل الشعر است. (ابن الندیم).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن ابراهیم مکنی به ابوالحسن الکاتب. او شعر بعربی می گفت. دیوان وی پنجاه ورقه است. (ابن الندیم).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمدبن صالح بن احمدبن عصفور الدرازی البحرانی. یکی از اجلهٔ شاگردان شیخ سلیمان ماحوزی. عالمی فاضل و محققی مدقق و کثیرالتشنیع به اخباریین. وی در اول اخباری بو ...