[ اِ تِ ] (ع مص) تحاشد. گرد آمدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب). جمع آمدن. مجتمع شدن برای امری واحد. || فی الفور حاضر آمدن بر آواز. اجابت بسرعت. || استعداد و جمع لشکر. آماده و ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ تِ ] (ع مص) سطبر کردن.
[ اِ تِ ] (ع مص) گیاه فاگرفتن. (زوزنی). گیاه فاکردن. (تاج المصادر). گیاه واکردن. گرد آوردن و جستن گیاه. جستن و فراهم آوردن حشیش. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) احتشام از؛ شرم داشتن از. بشکوهیدن از. استحیاء. (زمخشری). || بخشم آوردن. (منتهی الارب). || از کسی حشمت داشتن. (زوزنی). حشمت داشتن از کسی. (تاج المصادر). || خداوند خد ...
[ اِ تِ ] (ع مص) به نشیب آمدن. از بالا بزیر آوردن یا افکندن. (منتهی الارب). || کم کردن. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) بشتاب رفتن. (منتهی الارب). || بطاعت و خدمت شتافتن. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) کندن زمین به آهن. زمین بکندن. (تاج المصادر). || چاه کندن. || پاک کاویدن.
[ اِ تِ ] (ع مص) بهم پیوستن موی را پس سر. || فرمان دادن زن را تا مویش به رشته، پس سر بندد. (منتهی الارب). || موی از روی خود برکندن زن. (زوزنی). بند انداختن. حَفّ. برهنه و ساده کردن زن ...
[ اِ تِ ] (ع مص) احتفان شجر؛ برکندن درخت از بیخ. (منتهی الارب). از بن برکندن. || احتفان چیزی؛ فراگرفتن آن را از خویش. (منتهی الارب). چیزی از بهر خویش فرا گرفتن. (تاج المصادر). || هر د ...
[ اِ تِ ] (ع مص) احتقادِ مطر؛ ایستادن باران. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) احتلاز حق؛ گرفتن آن. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) غضب. خشم گرفتن. || ستهیدن. (منتهی الارب). || سوگند یاد کردن. (منتهی الارب). || شتابی کردن. || تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب).