[ اِ تِ ءْ ] (ع مص) بریدن.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (ع اِ) جِ حتن. قرینان. همتایان. همسران.
[ اِ تِ ] (ع مص) احتباء بثوب؛ در خود پیچیدن جامه را، یا پشت و ساقین را بفوطه بسته نشستن. (منتهی الارب). فراهم بستن پشت و هر دو ساق بفوطه یا دستار خود. || دستها گرد زانو حلقه کرده بر سرین ...
[ اِ تِ ] (ع مص) تند و تیز شدن بجنگ و خصومت کسی. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) نیک مستوی و برابر شدن. (منتهی الارب). با یکدیگر راست آمدن. (تاج المصادر). نیکو مستوی گردیدن.
[ اِ تِ ] (ع مص) به حجاز درآمدن. (منتهی الارب). به حجاز رفتن. (تاج المصادر). || فراهم گردیدن. مجتمع شدن. (منتهی الارب). || در نیفهٔ شلوار گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). || احتجاز به ...
[ اِ تِ ] (ع مص) رهانیدن کسی را. || ربودن. || احتجاف نفس از؛ خود را بازداشتن از. || احتجاف چیزی؛ گرد آوردن آن را. (منتهی الارب).
[ اِ تِ ] (ع مص) کشیدن. بسوی خود کشیدن. فا خویشتن کشیدن. (تاج المصادر). فرا خویشتن کشیدن چیزی را با چوگان و هر چوب سرکج. || اِحتجانِ مال؛ فراهم آوردن و گرد کردن مال را. برای خود گرفتن ...
[ اِ تِ ] (ع مص) خود را پاس داشتن. (منتهی الارب). خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. (تاج المصادر) (زوزنی). تحرّس. (زوزنی). احتفاظ. خویشتن داری: بشرایط تحفّظ و تیقّظ قیام ننمود و از دقایق احت ...
[ اِ تِ ] (ع مص) آزمند شدن. || کوشش کردن.
[ اِ تِ ] (ع مص) سوختن. سوخته شدن. (منتهی الارب). آتش گرفتن: تو درون خانه از بغض و نفاق می نبینی حال من در احتراق.مولوی. || احتراق فرس در عَدو؛ سرعت کردن اسب در تک و دویدن. || (اصطل ...
[ اِ تِ ] (ع مص) تنگ بسته شدن بر ستور. || میان دربستن مرد. کمر را برسن محکم بستن. میان بستن. || درپوشیدن جامه. (تاج المصادر). درپوشیدن جامه و سلاح.