[ اِثْ ] (ع مص) تباه کردن درز چرم یا درفش سطبر زده برشتهٔ باریک دوختن آن. || مجروح گردانیدن و کشتن. (منتهی الارب). || سفتن و سوراخ کردن مهره. || افساد کردن میان مردم.
لغتنامه دهخدا
[ اِثْ ثِ ] (ع مص) قصاص یافتن. (منتهی الارب).
[ اَ ثْ ] (ع اِ) جِ ثأر.
[ اَ ءَ ] (اِخ) نام موضعی است.
[ اُ ئی یَ ] (ع اِ) اُثْبیّه. جماعت.
[ اِ ءَ ] (ع مص) تیر زدن. (منتهی الارب). انداختن تیر و مثل آن.
[ اَ بی ی ] (ع اِ) جِ اُثبیّة. جماعات. گروه ها.
[ اِ ] (ع ص، اِ) جِ اَثّ و اثیث.
[ اُ/اَ ثَ ] (اِخ) نامی از نامهای عرب از آن جمله نام پدر مسطح صحابی. (منتهی الارب).
[ اَ فِ ] (اِخ) قریه ای به یمن دارای انگور فراوان و آن غالباً اثافه (با هاء) گفته میشود. گویند در جاهلیت «درن» نام داشت و اعشی را در آن چرخشت های شراب بود. و بین آن و صنعا دوروزه راه است. ...
[ اَ/اُ ] (ع اِ) بزرگی موروثی و بزرگی ذاتی. (منتهی الارب). بزرگواری.
[ اُ ] (اِخ) ابن نعمان. صحابی است.