[ اُ ] (اِخ) رجوع به اطریش شود.
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (ع مص) نُه شدن. (تاج المصادر). نُه تن شدن. || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. (تاج المصادر).
[ اِتْ تِ ] (ع مص) راست و تمام شدن. تمام شدن : و چون در تجارب اتساقی حاصل آید وقت رحلت باشد. (کلیله ودمنه). || فراهم آمدن. || ترتیب. ترتیب دادن. انتظام. انتظام یافتن. || فاهم آمد ...
[ اُ سَ ] (اِ) گیاهی است که بهندی گل هاپودنه گویند.
[ اَ سِ ] (اِخ) ابن محمد خوارزمشاه. رجوع به اتسز خوارزمشاه و آتسز شود.
[ اَ سِ ] (اِخ) ابن السلی خان. ابن ملنجه. اتسزخان. از طبقهٔ دوم ملوک تاتار. رجوع به حبط ج ۲ ص ۲ شود.
[ اِتْ تِ ] (ع مص) بهم پیوستگی نسبت و قرابت. حشو قوم شدن : و او بسبب قرابت نسب و اتشاج لحمت و مذلتی که بر طایع [ خلیفهٔ عباسی ] و خلع او رفت او را در کنف عاطفت و رحمت خویش گرفت. (ترجم ...
[ اُ شَ ] (ص نسبی) منسوب به اُتشند.
[ اَتِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز. سیخول. قُنفُذ. و امروز در نواحی طهران تشی گویند.
[ اِتْ تِ ] (ع مص) نشان پذیرفتن. صفت گرفتن. بصفتی موصوف شدن. موصوف شدن. || صفت کردن. (تاج المصادر). || با هم ستودن چیزی را. || ستوده شدن. || نشان پذیری. اتصال. [ اِتْ تِ ] (ع مص) ...
[ اِتْ تِ ] (ع مص) روشن شدن. آشکار شدن. وضوح. (زوزنی). پیدا شدن. هویدا گشتن.
[ اِتْ تِ ] (ع مص) فرومایه شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناکس و دون مرتبه شدن. پست گشتن. || پست کردن سر شتر را تا پای بر گردن وی نهند و برنشینند.