[ اِ یِ ] (ع مص) سپید شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سخت سپید شدن. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ اَ رِ ] (اِخ) نام حکیمی یونانی مؤسس طریقهٔ ابیقورسی. وی شاگرد اقسنوقراطیس پیرو طریقهٔ ذیمقراطیس بود و او لذت را غایت مطلوب بشر میشمرد و میگفت لذت خیر مطلق است و تمام افعال ما باید متوجه ...
[ اَ ] (ع اِ) جِ اِبِل.
[ اَ ] (اِ) نام نباتی است، بیخش چون شلغم و خوش طعم، برگش مانند اسپست، شاخهای او بسیار و تخمش شبیه به تخم زردک. در کنار دریا روید و مؤلف اختیارات گفته است برگ آن آنچه در زمین خشک رسته با ...
[ اُ ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب.
[ اُ بَ ] (اِخ) ابن سفیان. محدث است.
[ اَ یَ ] (اِخ) نام مخلافی به یمن که عدن جزء آن است . (مراصدالاطلاع).
[ اِ یُ نی ] (اِخ) ملحدینی که در مائهٔ اول میلادی الوهیت مسیح را منکر شدند.
[ اِبْ یَ ] (ع مص) بازآمدن شیر به پستان.
[ ؟ سُ ] (اِخ) از امرای رستم بیک بن مقصودبیک بن امیر حسن بیک. رجوع به حبط۲ ص ۳۳۳، ۳۳۴، ۳۳۵ شود.
[ اَ وَ ] (اِخ) یاقوت گوید: ایرانیان در اخبار خویش آرند که کیکاوس زمینی را بخراسان به اقطاع باوردبن گودرز کرد و او شهری بدانجا بساخت که بنام بانی آن باورد منسوب شد. و بخراسان میان سرخس و نس ...
[ اَ / -َتْ ] (ضمیر) ادات خطاب است که به آخر کلمه پیوندد. تو: بودنت در خاک باشد بآفدم همچنان کز خاک بد انبودنت.رودکی. عالمت غافل است و تو غافل خفته را خفته کی کند بیدار.سنائی. ملک یوسف ...