[ اَ ] (ع اسم +ضمیر) (مرکب از اب، پدر +یای متکلم وحده) پدر من.
لغتنامه دهخدا
[ اَ بی ی ] (ع ص) اباکننده. سرزننده. سرکش. جامح. ممتنع. آنکه سر باززند از. انکارکننده: و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود (؟). همچنانکه این جهان پیش نبی غرق تسبیح است و پیش ما اب ...
[ اُ بَ ی ی ] (ع اِ) نامی از نامهای مردان عرب.
[ اَبْ بی ] (ص نسبی) منسوب به ابّ، شهری به یَمَن.
[ اُ بَ ی ی ] (اِخ) ابن مالک الحرشی یا عامری. صحابی است و برخی نام او را عمربن مالک گفته اند.
[ ] (اِخ) (پدر یاری) نبیرهٔ منسّه. (قاموس کتاب مقدس).
[ اَ مِ لِ ] (اِخ) (پدر من شاه است) نام سه تن در توریة: اول پادشاه خونخوار فلسطینی که سارا را بحرم خود برد و سپس به ابراهیم بازگردانید. دوم نام پادشاهی دیگر و احتمالاً پسر ابی ملک سابق ...
[ اَ تَ ] (ص تفضیلی) کم شهرت تر. بی نام و نشان تر. رجوع به ابی شود.
[ اَ ] (اِخ) (خداوند پدر من است) نام دومین پسر شموئیل که با برادر به حکومت اسرائیل معین گردید.
[ اُ بَ یْ یا ] (ع اِ مصغر) مصغر ابیات، جِ بیت.
[ اَ بَ ] (ع ص) مرد سرباززننده. کاره. || مردی که ناخوش دارد طعام را. || مردی که ناخوش دارد زن فرومایه را. ج، اِبیان.
[ اَنِ ]