[ اَ نَ ] (اِخ) قوام الملک هبةاللََّه فارسی. رجوع به قوام الملک... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ نَ ] (اِخ) کندری. رجوع به محمدبن منصور عمیدالملک کندری... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) محمدبن عبدالرحمن. رجوع به محمد... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) محمدبن عبداللََّه اکلوذانی. رجوع به کلوذانی ابونصر... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) محمدبن محمدبن جهیر ملقب به فخرالدوله معروف به ابن جهیر. رجوع به محمد... و رجوع به ابن جهیر... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) محمدبن وهسودان معروف به مملان. در سنهٔ ۴۵۰ هـ . ق. از جانب طغرل بیک حکمران آذربایجان شد و او ممدوح قطران است: یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی مرا از شاعری کردن تو گر ...
[ اَ نَ ] (اِخ) مرغزی. بیت ذیل از این شاعر در لغت نامهٔ اسدی برای کلمهٔ فرهست شاهد آمده است: نیست را هست کند تنبل اوی هست را نیست کند فرهستش.
[ اَ نَ ] (اِخ) مروزی. او راست: کتاب اخبارالعلماء یا اخبار علماء خراسان.
[ اَ نَ ] (اِخ) مسعودبن ابی بکر حسین بن جعفر ادیب فراهی. رجوع به مسعود... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) مسکتی. صاحب قاموس الأعلام گوید: وی از علمای شهر مسکت واقع در ساحل عمان است و او راست: مقامات. تاریخ وفاتش بدست نیامد.
[ اَ نَ ] (اِخ) مشکان. صاحب دیوان رسالت بزمان محمود غزنوی. او پس از محمود در زمرهٔ ارکان دولت محمودی از قبیل امیرعلی قریب حاجب بزرگ و عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتکین بر ...
[ اَ نَ ] (اِخ) مظفرشاه. ملقب به شمس الدین از سلاطین بنگاله. از خاندان الیاس (۸۹۶ -۸۹۹ هـ . ق.). رجوع به شمس الدین ابوالنصر مظفرشاه شود.