[ مَ / مِ ] (ص) مضطرب. مشوش. پریشان خاطر. آشفته : بدان تن در آسیمه گردد روان سپه چون بود شاد بی پهلوان.فردوسی. به ره گیو را دید [ دستان ] پژمرده روی همی آمد آسیمه و پوی پوی.فردوسی. بگفت ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ ] (اِخ) بنت مزاحم. نام زن فرعون که گویند موسی علیه السلام را از نیل برگرفت و نهان از شوی بپرورد: بازگفت او این سخن با آسیه گفت جان افشان بر او ای روسیه.مولوی. || آسیه بنت فَر ...
(اِخ) نام قریه ای بخراسان. و از آنجاست محمدبن احمد ملقب به ابوبکر الخبازی خطیب و او بمرو بوده و در ۵۰۳ هـ .ق . دیواری بر او افتاده و درگذشته است. || وادی آش. رجوع به وادی آش شود. || قصر ...
[ قَ عَ ] (اِخ) نام محلی میان ایلیجا و مشاورک در راه تبریز به طرابوزان.
[ گِ ] (اِخ) رجوع به آش جرد شود.
(نف، ق) در حالِ آشامیدن.
[ مَ دَ / دِ ] (نف) نوشنده. شارب. خورندهٔ مایعی.
(اِ) نام درختی.
[ کُ ] (اِمص مرکب) عمل آشتی کردن. احتفال برای آشتی دادن و آشتی کردن.
[ نَ / نِ ] (اِ) تخم مرغ. مرغانه. بیضه. خایه (در مرغ). و آن را آستینه و آشینه نیز ضبط کرده اند.
[ بَ ] (نف مرکب) آشغال برچین. آنکه در کویها چیزهای نابکار چیند تا از فروش یا بکار بردن آن سود برد. || سخت فقیر. سخت ناچیز. سخت فرومایه.
[ نَ / نِ ] (اِ مرکب) مطبخ. آشپزخانه. تنورخانه. باورچی خانه. || رستوران.