[ اَ قِ ] (ع اِ مرکب) نام حیوانی دریائی. (نخبةالدّهر).
لغتنامه دهخدا
[ اَ قِ بَ ] (اِخ) عبدالملک بن محمد. رجوع به ابوقلابهٔ رقاشی شود.
[ اَ قُ مَ ] (اِخ) جبلةبن محمد. محدث است.
[ اَ قَ ] (اِخ) طلحةبن ابی قنان. محدث است و سعیدبن عبدالعزیز دمشقی از او روایت کند.
[ اَ ؟ ] (ع اِ مرکب) و یثمر [ شجرالفلفل ] عناقید صغار احبها کحب ابی قنینة اذا کانت خضراء... (رحلهٔ ابن بطوطه ص ۱۱۲). و معنی آنرا نیافتم.
[ اَ ] (اِخ) قصبه ای در مصر سفلی، واقع در شبه جزیره ای بهمان نام، دارای ۲۰۰ تن سکنه و بارانداز مجاور آنجا نیز بهمان نام موسوم است. در ۱۷۹۸ تا ۱۸۰۱ م. سه جنگ در آنجا وقوع یافت. جنگ اولی در ...
[ اَ قَ ] (اِخ) ابن اَسلت. شاعری است از عرب.
[ اَ قَ ] (اِخ) ابن حارث بن قیس بن عدی قرشی. صحابی است از مهاجرین بحبشه. او احد و مشاهد دیگر را دریافت و بروز یمامه درجهٔ شهادت یافت. پدر او حارث از مستهزئین برسول اللََّه است.
[ اَ قَ ] (اِخ) جهنی. صحابی است. وی به فتح مکه در رکاب رسول صلوات اللََّه علیه بود و پیوسته در بادیه بسر می برد و بآخر خلافت معاویه درگذشت.
[ اَ قَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن ثروان. محدث است.
[ اَ قَ ] (اِخ) مولی عمروبن العاص. تابعی است و از عمروبن العاص روایت کند.
[ ] (اِ) (تحفهٔ حکیم مؤمن). مصحف ابوفسطون.