[ اَ لِ ] (اِخ) محمدبن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصربن عضدالدولةبن بویهٔ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال ۳۵۴ هـ . ق. به واسط ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ لِ ] (اِخ) نافع الخیاط. تابعی است. او از انس بن مالک و از او وارث بن سعید روایت کند.
[ اَ نِ ] (اِخ) میان جیرفت و منوکان کوهستانی است آبادان و با نعمت بسیار و آنرا کوهستان ابوغانم خوانند. و از مغرب این کوهستان روستائیست که آنرا رودبار خوانند. (حدودالعالم). و رجوع به محیسن ...
[ اَ غَ دی یَ ] (ع اِ مرکب) شتر. (مهذب الاسماء).
[ اَ ؟ ] (اِخ) محمدبن عبدالرحمن. از روات حدیث است و از محمدبن المنکدر روایت کند.
[ اَ ؟ ] (اِخ) محمدبن موسی. از روات حدیث است و محمدبن المنذر از او روایت کند.
[ اَ غَ سْ سا ] (اِخ) حکیم بن عبدالرحمن انصاری بصری. از روات حدیث است. او از حسن و از اولیث روایت کند.
[ اَ غَ سْ سا ] (اِخ) عوف بن محمد. از روات حدیث است و از وهیب بن خالد روایت کند.
[ اَ غَ سْ سا ] (اِخ) مالک بن سلیمان النهشلی. از روات حدیث است و از او صلت بن مسعود الجحدری روایت کند.
[ اَ غَ سْ سا ] (اِخ) مالک بن عبدالواحد المسمعی. از روات حدیث است. او از معتمربن سلیمان و از او عثمان بن عبداللََّه بن خرزاد روایت کند.
[ اَ غَ سْ سا ] (اِخ) محمدبن عمرو ملقب به زُنَیْج. از روات حدیث است و از حکام و جریربن مسلم روایت کند.