[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) بشربن نمیر. از روات غیرثقه و متروک است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) بشری. محدث است.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) جعفربن عمربن عبدالعزیز. یکی از روات قرائت کسائی است. (ابن الندیم).
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) خلیفةبن خیاطبن ابی هبیرة خلیفةبن خیاط شیبانی عصفری معروف بشباب. رجوع به خلیفه... شود.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) سائب. از روات حدیث است.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) سالم بن عبداللََّه بن عمربن الخطاب. از محدثین و فقهای مدینه. رجوع به سالم... شود.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) شیبانی اسحاق بن مرار الشیبانی النحوی اللغوی. او از مردم رمادهٔ کوفه است. و از موالی است و در بغداد مقام داشت و چون زمانی مجاور شیبان بود او را شیبانی خوانند. ابوعمرو ...
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) الشیبانی سعدبن ایاس. او به روزگار رسول صلوات اللََّه علیه اسلام آورد لکن درک صحبت او علیه السلام نکرد و از عمر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کند و صحبت عبدا ...
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) عثمان بن عیسی هدیانی مارانی. رجوع به عثمان... شود.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) عبدالرحمن بن عمرو الاوزاعی. رجوع به ابوعمرو اوزاعی شود.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) عبداللََّه بن معاذ. از روات حدیث است.
[ اَ عَ مْ رْ ] (اِخ) عبدالواحدبن احمد هروی. او شاگرد ابی عبید صاحب غریبین است. وفات وی در ۴۶۳ هـ . ق. بود. او راست: ردّی بر غریب القرآن ابوعبید قاسم بن سلام.