[ اَ عُ مَ ] (اِخ) عاصم بن عمر العمری. از روات حدیث است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) عبدالعزیزبن فائد. از روات حدیث است.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) عبداللََّه بن ابی اسحاق حضرمی. رجوع به عبداللََّه... شود.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) عبدالملک بن عمیربن سوید او پس از شعبی قضای کوفه داشت و از مشاهیر تابعین است. و رجوع به عبدالملک... شود.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) عدیّ بن زید. رجوع به عدیّ... شود.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) العنبری. اخباری و نسابه است و او راست: کتاب ادعیاء الجاهلیة و کتاب النساء.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) القاری. زیادبن ابی مسلم و بعضی ابن مسلم گفته اند. ابن مهدی و ابن عدی از او روایت کنند.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) قنبل بن عبدالرحمن بن محمد. رجوع به قنبل... شود.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) محمدبن یحیی بن قیس المازنی. از روات حدیث است.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) مولی خزیمة یا جذیمة. او از مورق و از او سلام بن مسکین روایت کند.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) نضربن عبد الرحمن خزار. از روات حدیث است.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) یزیدبن مسلم صنعانی. از روات حدیث است.