[ اَ عَ مْ ما ] (اِخ) یا ابوعماره. از روات حدیث است. او از علی و از او سدی روایت کند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ عَ مْ ما ] (اِخ) زیادبن میمون الأبرص. تابعی است و از انس بن مالک روایت کند.
[ اَ عَ مْ ما ] (اِخ) عکرمةبن عمار. از روات حدیث است.
[ اَ عَ مْ ما ] (اِخ) مولی القوم بالمدینه؟ او از عبداللََّه بن هداج و از او ابراهیم بن المنذر روایت کرده است.
[ اَ عُ رَ ] (اِخ) الأنصاری. براءبن عازب. صحابی است. و به سال ۷۲ هـ . ق. وفات یافت.
[ اَ عُ رَ ] (اِخ) حمزه ملقب به مهنابن ابی هاشم داود الملقب بالقائم از شرفای مدینهٔ طیبه. رجوع به حبط ج ۱ ص ۴۱۰ شود.
[ اَ عُ رَ ] (اِخ) الربعی. سواربن عمارة الرملی. از میسرةبن معبد اللخمی روایت کند.
[ اَ عُ رَ ] (اِخ) رشیدبن مالک السعدی رسول قیصر. صحابی است و گاه او را ابوعمیره می نامند.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) ابن جماعة، عبدالعزیز عزالدین. رجوع به ابن جماعة ابوعمر عبدالعزیز... شود.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) ابن راهبون. ابوعمر سهل بن هارون. رجوع به ابن راهبون ابوعمر... شود.
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) ابهری. کمال الدین وزیر طغرل بن ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه. صاحب حبیب السیر گوید: وزارت طغرل مدتی مدید تعلق بکمال الدین ابوعمر الابهری میداشت و او بعلو اصل و نسب و ...
[ اَ عُ مَ ] (اِخ) احمدبن محمدبن هاشم بن خلف بن عمروبن سعد. رجوع به احمد.. شود.