[ اَ عَ ] (اِخ) قوام الدین. نقیب طالبیان به روزگار ناصر و ظاهر عباسی به بغداد.
لغتنامه دهخدا
[ اَ عَ ] (اِخ) کرابیسی. رجوع به حسین بن علی بن یزید... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن احمد بلخی شاعر. او را شاهنامه ای بوده است که اخبار آنرا از کتاب سیرالموک عبداللََّه بن المقفع و سیرالملوک محمدبن جهم برمکی تصحیح کرده است. رجوع به دقیقی شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن حسن بن جمهور قمی. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن حسن بن حسن بن سهل بن هیثم. رجوع به ابن هیثم حسن... شود. ابن ابی اصیبعه نام او را محمدبن حسن و قفطی حسن آورده است.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن حسین بن ناصرالحق. رجوع به محمدبن حسین... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن سعید قشیری. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن فرات کوفی. از روات حدیث است.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن مستنیر نحوی لغوی مشهور به قطرب. رجوع به قطرب شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن معاویهٔ نیشابوری. از روات حدیث است.
[ اَ عَ ] (اِخ) محمدبن یعلی بن زنبور. از روات حدیث است.
[ اَ عَ ] (اِخ) مراکشی. او راست کتاب آلات التقویم و رسالة فی العمل بالجیب.