[ اَ عَ ] (اِخ) شقیق بن ابراهیم بلخی. یکی از مشایخ کبار متصوفه. گویند او درک خدمت امام موسی الکاظم علیه السلام کرده بود و حاتم اصم از مریدان او است و در ماوراءالنهر به سال ۱۷۴ و بروایتی د ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ عَ ] (اِخ) صاحبی. در لغت نامهٔ اسدی بیت ذیل از او شاهد کلمهٔ حُودِ خروه آمده است: ای خواجه چرا جدا شدستی ز گروه چونان که ز جمع تره ها حُودِ خروه.
[ اَ عَ ] (اِخ) صدقه. جلال الدین وزیر مسترشد خلیفهٔ عباسی در ۵۱۳ هـ . ق.
[ اَ عَ ] (اِخ) عبدالرحیم بن سلیمان رازی. از روات حدیث است.
[ اَ عَ ] (اِخ) عبداللََّه بن علی نصرانی معروف به دندانی. رجوع به دندانی... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) عسل بن ذکوان العسکری. رجوع به عسل... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) عیسی بن زرعه نصرانی منطقی متوفی به سال ۳۹۸ هـ . ق. او راست: کتابی در عقل و مقاله ای مجهوله در اخلاق و ترجمهٔ مقداری از کتاب برقلس در تفسیر فاذن از سریانی بعربی. رجوع به ابن ...
[ اَ عَ ] (اِخ) فارسی. حسن بن احمدبن عبدالغفاربن محمدبن سلیمان بن ابان الفارسی الفسوی النحوی. مولد وی شهر فسای شیراز به سال ۲۸۸ هـ . ق. است. در ۳۰۷ به بغداد شد و سپس بشهرهای دیگر سفر کرد ...
[ اَ عَ ] (اِخ) فضل بن الحسین. رجوع به فضل... شود.
[ اَ عَ ] (اِخ) فضل بن محمد فارمدی. یکی از شیوخ طریقت صوفیه. مولد او قریهٔ فارمد طوس به سال ۴۰۲ هـ . ق. بود و پس از براعت در علوم ظاهر قدم در طریق طریقت نهاد و درک صحبت شیخ ابوسعید ابوالخی ...
[ اَ عَ ] (اِخ) قالی. اسماعیل بن القاسم عیذون بن هارون بن عیسی بن محمدبن سلمان معروف به ابن عیذون. یکی از ائمهٔ لغت و نحو بمذهب بصریین. جدّ اعلی وی سلمان از موالی عبدالملک بن مروان بود. ...
[ اَ عَ ] (اِخ) قطرب بن محمدبن مستنیربن احمد نحوی لغوی بصری. رجوع به قطرب... شود.