[ اَ عَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن ابی جبر. یا جابربن عمروبن زید انصاری حارثی. صحابی است. بدر و مشاهد دیگر را دریافت و به سال ۳۴ هـ . ق. در هفتادسالگی درگذشت. و او پیش از اسلام کتابت عربی میک ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ عُ بَ ] (اِخ) از رسول صلی اللََّه علیه و آله و شهر از او روایت کند.
[ اَ عُ بَ ] (اِخ) بحر. از روات حدیث است.
[ اَ عُ بَ ] (اِخ) البسری و بسری قریه ای است به حوران دمشق. او یکی از زهاد و گویند مستجاب الدعوه بوده است. رجوع به ج ۴ صفةالصفوه ص ۲۱۶ شود.
[ اَ عُ بَ ] (اِخ) حی. مولی سلیمان بن عبدالملک. رجوع به ابوعبید حاجب شود.
[ اَ عُ بَ ] (اِخ) سعد. مولی عبدالرحمن بن الزاهر. از روات حدیث است.
[ اَ عُ بَ ] (اِخ) طوسی. او راست: انس المسافرین.
[ اَ عُ بَ دِلْ لاه ] (اِخ) مولی ابن عباس. تابعی است. او از سلمان و از او یونس بن خباب روایت کند.
[ اَ عُ بَ دَ ] (اِخ) ابن الجراح عامربن عبداللََّه بن جراح. یکی از صحابهٔ کرام و از عشرهٔ مبشره است و در نام او اختلاف کرده اند بعضی عامر و بعضی عبداللََّه گفته اند و از قریش است. گویند ...
[ اَ عُ بَ دَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه بن مسعود. محدّث است.
[ اَ عُ بَ دَ ] (اِخ) ازدی. او از معاذ و ابراهیم بن عبدالاعلی از او روایت کند.
[ اَ عُ بَ دَ ] (اِخ) ثقفی. رجوع به ابوعبیدةبن مسعود شود.