[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن ابی محمد عبداللََّه از خاندان ابوزیان بتلمسان. رجوع به محمد... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن ابی المعالی سعیدبن ابی طالب. رجوع به ابن الدبیثی... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن ابی نصر فتوح بن عبداللََّه بن حمید اندلسی میورقی. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن ابراهیم بن مجیز. رجوع به ابن مجیز در این لغت نامه شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن خوبی. رجوع به ابن خوبی قاضی شهاب الدین محمد... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن شاکر قطان بصری. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن عبداللََّه صفوانی. فقیه و محدّث شیعی از پیوستگان ملوک آل حمدان.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن عبیداللََّه بن سهیل. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن عطاربکری. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن علی. رجوع به ابن الزکی در این لغت نامه شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن مجیر یمنی. رجوع به محمد... شود.
[ اَ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) محمدبن احمدبن محمدبن عراق ملقب به شهید. آخرین حکمران از آل عراق. رجوع به محمد... و رجوع به آل عراق شود.