[ بِ طَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ظاهراً عرقی که از شکوفهٔ خرما گیرند و امروز آن را طلعانه گویند: و از وی [ از فارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع خیزد. (حدودالعالم).
لغتنامه دهخدا
[ بِ قَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آبی که از کوفتن خوید جو به دست کنند و آشامیدن آن در مسلولین فربهی آرد و این بیماری را عظیم نافع باشد.
[ بِ قَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) شربت قند. || قسمی خربزه بکاشان بسیار شیرین و نازک.
[ بِ مُ ] (اِخ) نام تفرج گاهی به نزدیکی شیراز که مردمان در ماه رجب هر سه شنبه بدانجا روند: دیگر نروم به آب مرغان دیگر نخورم کباب مرغان.؟ (از آنندراج). || نام چشمه ای است در قهستان و سم ...
[ بِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به آب انار شود.
[ بِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آبی که از فشردن نارنج حاصل کنند.
[ بِ نَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) قسمی حلوا و شیرینی : چه شیوه میکند آب نبات با دل ما که بر طبقچهٔ شمشاد و کاسهٔ حلبی است. بسحاق اطعمه.
[ بِ نَ / نِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مذی. (زمخشری) (ربنجنی). || نطفه.
[ بِ نَ مَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آب آمیخته با نمک که در آن ماهی و پاره ای گوشتها و بعض حبوب و بُقول را از فساد و تباهی نگاه دارند، و آن را نمکاب نیز گویند.
[ بِ نَ / نِ شَ / شِ کَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عسل القصب. (تحفه).
[ بُ کَ دَ ] (مص مرکب) روفتن بجاروب با آب پاشیدن.
[ کَ / کِ دَ ] (مص مرکب) حمل آب از جایی. || بیرون آوردن آب با دلو و مانند آن از چاه و حوض و جز آن. نَزْح. || تطهیر شرعی و نمازی کردن چیزی متنجس. || شستن جامهٔ صابون زده با آب خالص ت ...