[ اَ لِ ] (اِخ) کرمانی. او راست: کتاب تفسیر.
لغتنامه دهخدا
[ اَ لِ ] (اِخ) کلیم. شاعر فارسی مولد و منشأ او شهر کاشان و بقولی همدان. او کرتی به سال ۱۰۲۸ هـ . ق. و بار دیگر پس از آن تاریخ سفر هندوستان کرده و از سال ۱۰۵۵ هـ . ق. سمت ملک الشعرائی شاه ...
[ اَ لِ ] (اِخ) مأمونی. شاعری معاصر نوح بن منصور سامانی و از او در تاریخ یمینی دو قطعه در مدح ابوالحسن عتبی وزیر نوح به عربی آمده است.
[ اَ لِ ] (اِخ) محمدبن میکائیل بن سلجوق ملقب به رکن الدوله. رجوع به محمد... شود.
[ اَ لِ ] (اِخ) نعمه. (سید...) ابوطالب بن اسداللََّه بن نعمه(؟) علوی. یکی از رجال عهد سنجر و ملکشاه و ممدوح انوری است و ظاهراً در بلخ امارت داشته و کشته شده است و انوری را در اوصاف سخا و ...
[ اَ لِ ] (اِخ) یحیی بن ابی الفرج. سعیدبن ابی القاسم هبةاللََّه بن علی کاتب واسطی. رجوع به یحیی... شود.
[ اَ لِ ] (اِخ) یزیدبن المهلب بن ابی صفره ازدی. رجوع به یزید... شود.
[ اَ ] (معرب، اِ) (از لاتینی بیتومِن ) نوعی از مومیائی باشد و آنرا مومیائی کوهی گویند و به عربی قفرالیهود خوانند. (برهان).
[ اَ هِ ] (اِخ) او راست: کتاب القراءات. (ابن الندیم).
[ اَ هِ ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلهٔ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (۵۴۳ - ۷۴۰ هـ . ق.) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابو ...
[ اَ هِ ] (اِخ) احمدبن محمّدبن ابراهیم بن سلفهٔ [ سه لَبَه ] اصفهانی. (۴۷۲ - ۵۷۶ هـ . ق.). رجوع به احمد... و رجوع به ابوطاهر حافظالسلفی شود.
[ اَ هِ ] (اِخ) اسحاق بن موهوب بن احمدبن محمدبن خضر الجوالیقی. رجوع به اسحاق..... شود.