[ اَ سَ ] (اِخ) سحنون. عبدالسلام بن سعیدبن حبیب تنوخی. فقیه مالکی. رجوع به عبدالسلام.... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ سَ ] (اِخ) سعدبن شعبه. محدّث است.
[ اَ سَ ] (اِخ) سعدبن مالک خدری. رجوع به ابوسعید خدری... شود.
[ اَ سَ ] (اِخ) سفیان بن دینار. محدث است.
[ اَ سَ ] (اِخ) سنان بن ثابت بن قرهٔ حرّانی. رجوع به سنان و رجوع به ابوسعید... شود.
[ اَ سَ ] (اِخ) سهل بن محمدبن محمد الأهوازی. محدّث است.
[ اَ سَ ] (اِخ) شعبان بن محمدبن داود آثاری قرشی شافعی. رجوع به شعبان... شود.
[ اَ سَ ] (اِخ) ضریر. احمدبن خالد. رجوع به احمد... شود.
[ اَ سَ ] (اِخ) عبدالحیّ بن ضحّاک بن محمود گردیزی. وی در نیمهٔ اول قرن پنجم میزیسته است. او راست: کتاب زین الأخبار و آنرا به سال ۴۴۰ هـ .ق. نوشته است و این کتاب یکی از شاهکارهای نثر فار ...
[ اَ سَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن حسّان الفلسطینی. محدث است و محمدبن شعیب از او روایت کند.
[ اَ سَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن المأمون. معروف به متولی نیشابوری. رجوع به ابوسعید متولی عبدالرحمن... و رجوع به عبدالرحمن بن المأمون... شود.
[ اَ سَ ] (اِخ) عبدالکریم بن مالک الجزری. محدث است.