[ اَ زَ ] (اِخ) جرمی. صحابیست.
لغتنامه دهخدا
[ اَ زَ ] (اِخ) جعفربن زید. رجوع به جعفر... شود.
[ اَ زَ ] (اِخ) سروجی. نام نرگدائی مبرم و بلیغ موضوع افسانه های دلاویز سحرآسای مقامات ابوالقاسم علی بن محمدبن عثمان حریری بصری است. این خواهندهٔ شحّاذ در امکنه و ازمنهٔ مختلفه با تبدیل ز ...
[ اَ زَ ] (اِخ) سعدبن عبیدبن نعمان. از بنواوس، و بعضی نام او را ثابت انصاری و بعضی اوس و بعضی معاذ و بعضی عمروبن اخطب گفته اند. و گویند جامع قرآن بعهد رسول او بود و بعضی گویند پنج یا شش ...
[ اَ زَ ] (اِخ) عبدالحق بن علی. رجوع به عبدالحق... شود.
[ اَ زَ ] (اِخ) عبدالرحیم بن زید العمی البصری. محدّث است.
[ اَ زَ ] (اِخ) عبداللََّه بن ابی سعید المدنی. محدّث است.
[ اَ زَ ] (اِخ) عبداللََّه بن عمربن عیسی دبوسی سمرقندی. رجوع به ابوزید دبوسی، و رجوع به عبیداللََّه... شود.
[ اَ زَ ] (اِخ) عطاءبن سائب العلوی الکوفی. محدّث است.
[ اَ زَ ] (اِخ) عمربن شبّةبن عبیدبن ریطه. و نام شبّه پدر ابوزید، زید و کنیتش ابومعاذ بود. عمر از مردم بصره و مولی بنونمیر، شاعر اخباری فقیه صادق اللهجهٔ غیر مدخول الروایه است. او در دوشن ...
[ اَ زَ ] (اِخ) الغمری. او راست: تاریخ صقلیّه.
[ اَ زَ ] (اِخ) مازنی. یکی از فصحای عرب. محمدبن حبیب از او روایت کند. (ابن الندیم).