[ اَ زُ هَ ] (اِخ) حارث بن عبداللََّه الاعور. تابعی است و از علی بن ابیطالب علیه السلام روایت کند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ زُ هَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن معز الدوسی. محدث است.
[ اَ زُ هَ ] (اِخ) محمدبن اسحاق المروالروذی. محدث است و ابوحاتم رازی از او روایت کند.
[ اَ زُ هَ ] (اِخ) معاویةبن خدیج. محدث است.
[ اَ زُ هَ ] (اِخ) نمیربن یزید الهمدانی. محدث است و ابواسحاق السبعی از او روایت کند.
[ اَ زُ هَ ] (اِخ) نمیری. بعضی نام او را یحیی بن نمیر گفته اند. او صحابی است و ابوالمصبح المقری از او روایت کند.
[ اَ زَ بَ عَ ] (ع اِ مرکب) گردباد. گردباده. دیوباد. دوله. سنگ دوله. اِعصار.
[ اَ زَ کَ ری یا ] (اِخ) نواوی یا نووی (شیخ الاسلام...). از مردم نوی قریه ای به شام.
[ اَ زَ کَ ری یا ] (اِخ) یحیی بن ابی الجهم السدوسی. امام مسجد عارم. محدث است.
[ اَ زَ کَ ری یا ] (اِخ) یحیی بن احمدبن یحیی بن حسن بن سعید حلی، پسر عم صاحب شرایع. او جامع ادب و فقه و کلام بود. او راست: کتاب نزهةالناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر. کتاب الجامع فی ...
[ اَ زَ کَ ری یا ] (اِخ) یحیی بن ایوب مقابری. عابد معروف، یکی از گزیدگان عباداللََّه. او از شریک و اسماعیل بن علیه و جز آنان استماع حدیث کرد و۲۳۴ هـ . ق. درگذشت. رجوع به صفةالصفوه چ حیدر ...
[ اَ زَ کَ ری یا ] (اِخ) یحیی بن عبدالواحد یا یحیی اول. مؤسس سلسلهٔ امرای بنوحفص بتونس (از ۶۲۵ تا ۶۴۷ هـ . ق.).