[ اَ بُنْ نَ ] (اِخ) ابن تیهان بن مالک. صحابی است و بغزوهٔ احد حاضر بوده است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ بُنْ نَ ] (اِخ) عمروبن عبدالملک بصری. از مشاهیر شعرای زمان خویش و معاصر برامکه. و او را از برمکیان انعام و احسان فراوان بوده است. و وی را با فضل بن یحیی برمکی بعض ماجراهای مشهوره ا ...
[ اَ بُنْ ن ؟ ] (اِخ) محدث است. او از ابی المغیرة روایت کند.
[ اَ بُنْ ن ؟ ] (اِخ) در ترجمهٔ تاریخ الحکماء شهرزوری آمده است که او یکی از حکماء و شعراء سلف است و در محفوظ داشتن نوادر فلاسفه مانند ابوجعفربن بانویهٔ سجستانی است. نقل است که از وی پرسیدن ...
[ اَ بُنْ ن ؟ ] (اِخ) محدث است و مسلمة از او روایت کند.
[ اَ بُلْ هَدْ دا ] (اِخ) محدث است. او از ابن المسیب و از او حرملة روایت کرده است.
[ اَ بُلْ هُ ذَ ] (اِخ) علاءبن فضل بن عبدالملک. صاحب حدیث عکراش. محدث است.
[ اَ بُلْ هُ ذَ ] (اِخ) غالب. تابعی است. او از انس بن مالک و ابراهیم و از او منصور و علی بن صالح و اسرائیل روایت کنند.
[ اَ بُلْ هُ ذَ ] (اِخ) محمدبن هذیل بن عبداللََّه بن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم. ابن خلکان گوید: شیخ معتزلهٔ بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب مع ...
[ اَ بُلْ هَ جَ ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) کنیتی است از کنای عرب.
[ اَ بُلْ هِ دی ی ] (اِخ) محدث است. او از ابی طالوت و از او معتمر روایت کند.
[ اَ بُلْ هَ ] (اِخ) پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی zzzآن بصورت آدمی، نزدیک هرم کئوپس بفاصلهٔ کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون ...