[ ذَ تُ ] (اِ مرکب) بعض از فرهنگها این کلمه را ضبط کرده و معنی سمندر بدان داده و شعر ذیل را شاهد آورده اند: درروَد بی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم همچو آذرتش به آتش همچو مرغابی بجوی. ...
لغتنامه دهخدا
[ ذَ خُ ] (اِخ) آذر خرداد.
[ ذَ خُ ] (اِ مرکب) نام روز آذر است از ماه آذر و فارسیان در این روز که نام ماه و نام روز مطابقت دارد جشن کنند و آتشکده ها را زینت دهند و در این روز موی ستردن و ناخن گرفتن و به آتش خانه شد ...
[ ذَ ] (اِخ) در وامق و عذرای عنصری نام مردی است که مادر عذرا را بدو داده بودند. (از فرهنگ اسدی، خطی): پدر داده بودش گه کودکی به آذرطوس آن حکیم نکی (کذا)بمرگ خداوندش آذرطوس تبه کرد مر خو ...
[ ذَ ] (اِ) نمدزین. زینی که از میان دونیم باشد. رجوع به آدرم و ادرم شود.
[ ذَ مِ ] (اِخ) نام آتشکدهٔ نخستین از هفت آتشکدهٔ بزرگ ایرانیان. (از جهانگیری). و ظاهراً اصل آن آذر برزین مهر است : شب سوم باز چنین دید که آذرفرنبغ و آذرگشسب و آذر برزین مهر بخانهٔ ساسان ...
[ ذَ ] (اِخ) نوش آذر. نام آتشکدهٔ دوم از جملهٔ هفت آتشکدهٔ فارسیان.
[ ذَ وَ ] (اِخ) ششمین پادشاه سلسلهٔ اوّلِ آلِ قارن (۶۲۷-۶۴۷ هـ . ق.).
[ ذَ پَ رَ ] (حامص مرکب) دین و عمل پرستیدن آذر.
[ ذَ کَ دَ / دِ ] (اِ مرکب) آتشکده.
[ ذَ ] (ص مرکب) آتش پرست. || (اِ مرکب) دین آتش پرستی.
[ ذَ گُ ] (اِ مرکب) نام گلیست برنگ سرخ شبیه بشقایق.