[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن محمدبن زکریا قرشی زهری. رجوع به ابراهیم افلیلی شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن محمدبن صالح. رجوع به ابن اقلیدس ابواسحاق ابراهیم شود.
[ اَ اِ ] (اِخ) ابراهیم بن محمدبن عیاش معتزلی. از اوست: کتاب نقض کتاب ابن ابی بشر فی ایضاح البرهان. (ابن الندیم).
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن نصربن عسکر ملقب به ظهیرالدین قاضی سلامیه. فقیه شافعی موصلی. اصل او از سندیهٔ عراق بود و در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد فقه آموخت و به سال ۶۱۰ هـ . ق. در سلامیه د ...
[ اَ اِ ] (اِخ) ابراهیم نوبختی. در اوائل قرن چهارم میزیست. وی خواهرزادهٔ ابوسهل ثانی و سلسلهٔ نسبش معلوم نیست. او از متکلمین است و کتابی در علم کلام موسوم به یاقوت از او معروف است.
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن یحیی بن عثمان الاشهبی. رجوع به ابراهیم بن یحیی بن عثمان شود.
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت ابن عسال مؤتمن برادر اصغر ابوالفرج هبةاللََّه. رجوع به ابن عسال ابوالفضل... شود.
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت ابوالیقظان نسّابه. رجوع به ابوالیقظان... شود.
[ اَ اِ ] (اِخ) اسماعیل بن عیسی العطار. از اهل بغداد، از اصحاب سیر. و حسن بن علویة العطار از او روایت کند. کتاب المبتدأ و کتاب حفر زمزم و کتاب الرده و کتاب الفتوح و کتاب الجمل و کتاب صفین ...
[ اَ اِ ] (اِخ) سبیعی، عمربن عبداللََّه بن علی بن احمدبن محمد همدانی کوفی. از اعیان تابعین.
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت طلحةبن عبیداللََّه بن محمدبن اسماعیل بصری. رجوع به طلحی ابواسحاق طلحةبن عبیداللََّه... شود.
[ اَ اِ ] (اِخ) کنیت علی بن احمدبن حسین بن احمدبن حسین محمویهٔ یزدی.