[ اِ نُ هَ یْ یا ] (ع ص مرکب) فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس.بی سروپا. بی پدرومادر.
لغتنامه دهخدا
[ اِ نُ هَ ثَ ] (اِخ) ابوعلی حسن بن حسن بن هیثم. مهندس بصری نزیل مصر. صاحب تصانیف و تآلیف نامی در علم هندسه. مولد او ببصره به سال ۳۵۴ هـ . ق. او عالم بغوامض این علم و معانی آن و بسایر عل ...
[ اِ نُ هَ ثَ ] (اِخ) طبیب مشهوری از مردم قرطبه. او را کتبی است در اغذیه و سموم و خواص ادویهٔ مفرده و در سال ۴۵۵ هـ . ق. درگذشته است. و اختلاف تاریخ دلالت دارد که او غیر از ابن ۹هیثم منج ...
[ اِ نُ هَ دَ بی ی ] (اِخ) شاعری است از عرب.
[ اِ نُ سِ ] (اِخ) طبیبی از مردم بغداد و شاید فرزند ابن بختویهٔ واسطی، معاصر المستظهر باللََّه عباسی و طبیب او. وی تدبیر را بر دوا مقدم میشمرد و می گفت با خوبی هوا و دور داشتن بیمار از اعرا ...
[ اِ نُ ؟ ] (اِخ) عبداللََّه بن محمدبن وداع بن الزیادبن هانی ازدی مکنی به ابی عبداللََّه. یکی از علمای نحو و لغت. (ابن الندیم).
[ اِ نُ وَ ] (ع اِ مرکب) سنگم. (مهذب الاسماء). سوسکه. (خلاص نطنزی). سوسک سرخ که بیشتر در حمامها و در بالوعه ها باشد. تذو. (مهذب الاسماء).
[ اِ نُ وَ ] (اِخ) جعفربن محمد شیبانی. ادیب و شاعر. مولد او بسامره در ۲۹۲ هـ . ق. بوده است، و از دست مقتدر خلیفه مناصب چندی داشته و او را با سیف الدولهٔ حمدانی مراسلات و مشاعراتیست. وفات او ...
[ اِ نُ وَ ] (اِخ) ابراهیم. او را تاریخی است بر دو بخش، قسمت اولی در تاریخ عام و جزء دوم مخصوص اقلیم مصر و عجائب آن و نیز تاریخ مختصری بنام جواهرالبحور و وقایع الدهور. و او در نیمهٔ مأهٔ ...
[ اِ نُ وَ ] (اِخ) ابومحمد حسن بن علی بن احمدبن محمد. شاعر اهوازی. اصلاً از مردم بغداد. مولد او تنیس بود و هم بدانجا درگذشت. وکیع لقب جد او محمد است و او نیز مردی ادیب و مورخ بود و باهواز ...
[ اِ نُ چَ بُ ] (اِخ) رجوع به ابن صهاربخت شود.
[ اِ نُ کَ ] (اِخ) محمدبن کثیر الفرغانی ، ملقب به حاسب، از مردم صغد. منجم فاضل ایرانی و مقدم در صناعت خویش، معاصر مأمون عباسی. او بامر خلیفه در تصحیح زیج بطلمیوس مشارکت داشت. او راست: کتا ...