[ اِ نُ مُ تَ ضا ] (اِخ) احمدبن یحیی بن مرتضی المهدی لدین اللََّه الیمانی. از علمای مشهور زیدیه. در سال ۸۴۰ هـ .ق . در صنعاء یمن درگذشت. او راست: کتاب الازهار فی فقه الائمة الاخیار و شرح ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ نُ مَ نِ ] (اِخ) محمدبن احمد. از سلاطین اندلس، و قلمرو او در طرف شرقی شبه جزیرهٔ اسپانیا یعنی جهات مرسیه و بلنسیه بوده است. او را با اتفاق ملوک نصرانی با عبدالمؤمن موحدی و پسر او یو ...
[ اِ نُ مَ رْ ] (اِخ) احمدبن مروان دینوری مالکی. او راست کتابی به نام مجالسه و آن جُنگ مانندی است در مطالب متفرقه و نوادر اشعار و آثار. وفات او به سال ۳۱۰ هـ .ق .
[ اِ نُ مَ ] (اِخ) ملقب بصدرالدین. یکی از امرای سلطان علاءالدین محمدبن تکش خوارزمشاه. آنگاه که سلطان اسیر ترکان ختا شد ابن مسعود با وی بود و برای خلاص سلطان تدبیری اندیشیده خود را سلطان ...
[ اِ نُ مُ لِ مَ ] (اِخ) ابوعبدالرحمن عبداللََّه بن مسلمةبن قعنب مدنی. فقیه و محدث، شاگرد مالک بن انس. در مدینه از مالک حدیث و فقه آموخت و به بصره اقامت داشت و در همانجا و بقولی در مکه بش ...
[ اِ نُ مُ ] (اِخ) تابعی است معروف به مشکان حمّال.
[ اِ نُ ؟ ] (اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن حجاج بن ابراهیم حضرمی اشبیلی اندلسی. از مشایخ صوفیه. او به سال ۷۰۷ هـ .ق . در نودواندسالگی به مکه درگذشت.
[ اِ نُ مَ ] (اِخ) جمال الدین ابوالحسن یحیی بن عیسی بن ابراهیم مصری. ادیب و شاعر. مولد او بشهر اسیوط۵۹۲ هـ .ق . وی از پیوستگان ملک صالح ایوبی بود، چندی در شام مقام وزارت و در جنگهای صلیبی ...
[ اِ نُ مَ کَ رِ ] (اِخ) ابوکریمه مقدم بن معدی کرب کندی. از صحابهٔ رسول صلی اللََّه علیه وآله. به آخر عمر در حمص ساکن بود و به ۹۱ سالگی در سال ۷۸ هـ .ق . درگذشت.
[ اِ نُ مُ ] (اِخ) زین الدین ابوالحسن یحیی بن عبدالمعطی بن عبدالنور الزواوی مغربی حنفی. یکی از ائمهٔ نحو و لغت. مولد او به سال ۵۶۴ هـ .ق . وی نحو و فقه به الجزائر نزد ابوموسی جزولی فراگرفت ...
[ اِ نُ مُ عَ ظْ ظَ ] (اِخ) احمدبن محمدبن معظم، از مردم ری. او راست: کتاب مقامات اثناعشریه که در ۷۳۰ هـ .ق . از تألیف آن فراغت یافته است و این کتاب در پاریس به طبع رسیده .
[ اِ نُ مُ عَ لْ لِ ] (اِخ) ابوالحسن. از امرا و اکابر رجال دولت آل بویه. او بزمان بهاءالدوله در بغداد نفوذی کامل داشت و بهاءالدوله را بمصادرهٔ بسیاری از مردم واداشت. در سال ۳۸۲ هـ .ق . لش ...