[ اِ نُ فُ ] (اِخ) ابوعبداللََّه یا ابوالخطاب جعفربن محمد، برادر ابن فرات ابوالحسن علی. در گاه وزارت برادر خویش یک سال عامل خراج شرق و غرب بود و چون در ۲۹۷ هـ .ق . درگذشت عمل خراج شرق را ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ نُ فُ ] (اِخ) ناصرالدین محمدبن عبدالرحیم بن علی مصری. مورخ. او راست: کتاب تاریخ الدول و الملوک و در این تاریخ بقهقرا از قرن هشتم هجری شروع و بقرن چهارم ختم کرده است. نسخهٔ منحصر بفرد ...
[ اِ نُ فَ ] (اِخ) ابراهیم بن علی بن ابی القاسم بن محمدبن فرحون یعمری. فقیه و مورخ مالکی. اصل خاندان او از قریهٔ اُیان از اعمال جیان اندلس است و مولد او بشهر مدینه بوده است. اساتید او گ ...
[ اِ نُ فُ ضَ لِ تِ ] (اِخ) ابوالحسن علی بن الحسین بن الفضیل بن مروان فارسی. ازجملهٔ کتب او کتاب الاصنام و ماکانت العرب و العجم تعبد من دون اللََّه تبارک اسمه. (ابن الندیم).
[ اِ نُ فَ ] (اِخ) جمال الدین ابوالعباس احمدبن محمدبن فهد اسدی حلی. فقیه شیعی. او در یکی از مدارس حِلّه تدریس میکرد و محقق ثانی علی بن عبدالعالی کرکی و ابن عشره و ابن طی شاگردان اویند. ...
[ اِ نُ فَ ] (اِخ) عزالدین عبدالعزیزبن فهد مکی هاشمی، متوفی ۹۲۱ هـ .ق . او راست: کتاب غایةالمرام باخبار سلطنة البلدالحرام.
[ اِ نُ ] (اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن یحیی. از رجال دربار بنی حفص بتونس و حاجب ابوبکر حفصی. سپس از جانب ابوتاشفین بتونس شده و به ابراهیم بن شهید پیوسته است و بعد با ابوبکر حفصی ابن شهید ا ...
[ اِ نُ قُ تَ بَ ] (اِخ) ابومحمد عبداللََّه بن مسلم بن قتیبة الکوفی المروزی الدینوری. پدر او از مردم مروالروذ و مولد او در مستهلّ رجب ۲۱۳ هـ .ق . بکوفه بوده. ابومحمد ادیبی عالم بلغت و نحو ...
[ اِ نُ قُ مَ ] (اِخ) شمس الدین محمدبن احمد. فقیه حنبلی نحوی و محدث و مورخ. از کتب اوست: شرح تسهیل ابن مالک و تاریخ خوارج و تلخیص احادیث الاحکام ابن دقیق. وفات او۷۴۴ هـ .ق . بوده است.
[ اِ نُ قُ طِ طُ هَ ] (اِخ) ملقب به ذوالخرق. شاعر باستانی عرب.
[ اِ نُ قُ رَ عَ ] (اِخ) قاضی ابوبکر محمدبن عبدالرحمن بغدادی، از جملهٔ وزیر ابومحمد مهلبی. او در سندیه از اعمال بغداد منصب قضا داشته و مردی لطیفه گو و حاضرجواب بوده و طرائف او در کتب نواد ...
[ اِ نُ قُ قُ ] (اِخ) احمدبن محمد. محدث است.