[ اِ نُ ] (اِخ) نام یکی از بطالین مشهور، و از اخبار او کتابی کرده اند. (ابن الندیم).
لغتنامه دهخدا
[ اِ نُ عِ ] (اِخ) یحیی بن محمدبن صاعد، مولی المنصور، مکنی به ابومحمد. وفات ۳۱۸ هـ .ق . از اوست: کتاب السنن. کتاب المسند. کتاب القراءات. (ابن الندیم).
[ اِ نُ صَ ] (اِخ) تقی الدین ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان نصری شهرزوری. اصلاً ایرانی از نژاد کرد و پدرش از فقها بوده. تقی الدین نزد پدر فقه آموخت و هم بموصل در خدمت دانشمندان آنج ...
[ اِ نُ هِ ] (اِخ) رجوع به عبداللََّه بن طاهر خزاعی شود.
[ اِ نُ هِ ] (اِخ) یکی از رؤسای باطنیهٔ حلب. در ۵۰۹ هـ .ق . الب ارسلان او را دستگیر کرده و بکشت.
[ اِ نُ وو ] (اِخ) سید جمال الدین ابوالفضائل احمدبن موسی حسنی حلّی، برادر رضی الدین علی. فقیه و ادیب و محدث شیعی. شاگرد ابن نما و ابن معد و استاد علامه و ابن داود. هشتادودو تصنیف داشته، ا ...
[ اِ نُ طَ ] (اِخ) ابوالحسن علی بن حسن. از استادان غناء و موسیقی، و او را از ادب نیز بضاعتی بوده است و از اوست: کتاب النوادر و الاخبار. کتاب اخبارالمغنین الطنبوریین. کتاب انساب الحمام. ک ...
[ اِ نُ طَ ] (اِخ) صاحب کتاب افعال.
[ اِ نُ ] (اِخ) شمس الدین محمدبن علی بن محمدبن طولون الشامی. مولد او به دمشق. در قاهره دانش و ادب فراگرفت و بمدرسهٔ صالحیه تدریس نحو و حدیث میکرد. وفات او به ۹۵۵ هـ .ق . است. او را در علو ...
[ اِ نُ طَیْ یِ ] (اِخ) ابوالفرج عبداللََّه. حکیم و طبیبی مشهور، معاصر ابوعلی بن سینا. از اطبای بیمارستان عضدی بغداد. او صحبت ابن بطلان و چند طبیب مشهور دیگر درک کرده و ابوعلی تألیفات ط ...
[ اِ نُ طَ ] (اِخ) رجوع به زکریابن طیفوری شود.
[ اِ نُ ءِ شَ ] (اِخ) ابراهیم بن محمد، از خاندان عباسی، در زمان خلافت مأمون با ابراهیم بن مهدی بیعت کرده و از طرف مأمون دستگیر و زندانی شد و چون از حبس گریختن خواست او را گرفته بیاویختن ...