= کُپه
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی نوعی اتومبیل کوچک، دودَر، و سقفدار. ۲. [منسوخ] ویژگی نوعی کالسکۀ سقفدار.
هریک از اتاقهای مخصوص مسافر در قطار.
۱. آنکه از وطن خود به شهر دیگر کوچ کرده و در آنجا مسکن گزیده. ۲. مٲوی و مسکن عدهای که از وطن خود کوچ کردهاند.
کوچ دادن؛ جماعتی از مردم را از سرزمینی به سرزمین دیگر حرکت دادن.
راه باریک میان شهر یا ده. * کوچه دادن: (مصدر لازم) [مجاز] راه باز کردن مردم برای عبور کسی؛ راه دادن.
۱. خردترین. ۲. اندکترین.
۱. جایی که از آنجا کوچ کنند. ۲. زمان کوچ کردن.
خر سفیدرنگ.
نوعی خوراک که سبزی یا سیبزمینی کوبیده را با سفیده و زردۀ تخممرغ مخلوط کرده و بعد در روغن سرخ میکنند.
۱. (جغرافیا) زمین شورهزار؛ سراب. ۲. شیر ژیان.
۱. = قفیز ۲. (اسم مصدر) آستانۀ تحمل.