= کوسه۲
فرهنگ فارسی عمید
کوششکننده.
۱. بنای مرتفع. ۲. عمارت عالی در خارج شهر که اطراف آن باغ یا کشتزار باشد؛ کوشه.
۱. خستگی؛ ماندگی. ۲. آسیبدیدگی.
بافنده؛ جولاهه: نفرین کنم ز درد فعال زمانه را / کاو کبر داد و مرتبت این کوفشانه را (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۵).
از مردم کوفه.
دستار چهارگوشهای که مردان عرب روی سر خود میاندازند و بند مخصوصی بر آن قرار میدهند؛ چپیه.
پوستینی از جنس پوست گوسفند: میفکن کَوَل گرچه خوار آیدت / که هنگام سرما به کار آیدت (نظامی۵: ۸۱۷).
= گول۲
۱. آبگیر؛ تالاب؛ استخر. ۲. مرداب؛ کول.
= قولنج
کج؛ خمیده: کجوکوله.