۱. باشگاه. ۲. انجمن.
فرهنگ فارسی عمید
پارۀ خشت؛ پارهای از گل خشک یا خاک بههمچسبیده.
اسبی که چشم و پوزهاش سفید باشد و آن را شوم میدانند.
۱. خیار بزرگ که برای تخم نگه دارند؛ خیار. ۲. خربزۀ نارس. ۳. انجیر و خرمای خشک که به نخ بکشند.
۱. نوعی شیرینی که با آرد گندم، روغن، و شکر تهیه میشود. ۲. گردۀ نان.
چرک؛ ریم؛ وسخ.
=خرچنگ
= کلیک١
جذام؛ خوره.
۱. امور کلی؛ چیزهای کلی. ۲. مجموعۀ آثار نظم و گاه نثر یک شاعر یا نویسنده: کلیات سعدی. * کلیات خمس: (منطق) کلیهایی که در تعریف اشیا ذکر میشوند و عبارتند از: جنس مانند حیوانیت ...
= کالیوه
۱. درمانگاه ۲. محلی دارای تجهیزات در یک رشتۀ خاص برای درمان بیماران مربوط به آن رشته. ۳. بیمارستانی که در آن دانشجویان پزشکی تحت آموزش بالینی قرار میگیرند.