=کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ ایمان] بیدینی. ۲. (اسم) [مجاز] سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر: کفر نگو. ۳. (اسم مصدر) [قدیمی] ناسپاسی.
۱. ناسپاسی کردن؛ نیکیهای کسی را نادیده گرفتن. ۲. [قدیمی] بیدینی؛ بیایمانی.
=کافر
کسی که در زیارتگاهها یا مجالس عمومی کفشهای مردم را نگهداری میکند.
جایی که در آن کفشها را از پا درآورند.
۱. بوره؛ تنکار؛ ارزیز؛ قلعی. ۲. ظرف مسی یا برنجی شکسته که لحیم شده باشد.
سرین؛ کفل.
=کف۱: فروهشته لفچ و برآورده کفچ / به کردار قیر و شبه، کفچ و لفچ (فردوسی: ۶/۹۰).
۱. (زیستشناسی) نوزاد دوزیستان که با آبشش تنفس میکند. ۲. [قدیمی] =کفچه: به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد / بُوَد هرآینه از ابلهی و شیدایی (مجیرالدین: ۳۳۳).
نوعی مار سمّی با سری پهن. δ مار کبرا از انواع این مار است.
شکافتن؛ از هم باز شدن؛ ترکیدن؛ کفتن؛ کفتیدن: تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوههای پخته بر خود واکفد (مولوی: ۳۴۸).