=شبدر: پیش تیغ تو روز صف دشمن / هست چون پیش داس نو، کرپا (رودکی: ۵۱۹).
فرهنگ فارسی عمید
در آیین زردشتی، کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمیشنود. δ در زمان زردشت کسانی را که به تعلیمات گوش نمیدادند و مخالفت میکردند کاوی و کرپان میخواندند.
=کرباسه.
قطعۀ بریدهشده از خربزه یا هندوانه؛ قاش؛ قاچ: ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرینخربزهست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸). * کرچکرچ: [قدیمی] قطعهقطعه؛ تکهت ...
ویژگی مرغ خانگیای که بر روی تخم خوابیده است.
= بلدرچین
نوعی پارچۀ نخی یا ابریشمی برای تهیۀ پرده یا رومبلی.
استخوان نرم؛ غضروف؛ کرجن؛ کرکرک؛ کرکری.
=کرکرانک
= کفگیر
غلۀ نیمرس بریانشده.
= کرگدن