نقره و مس سوخته که با آن بر ظرفهای نقره نقش میزنند: زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم / من باز برنشانم سیم سره به کرف (کسائی: صحاحالفرس: کرف).
فرهنگ فارسی عمید
= کرباسه
کار نیک؛ ثواب: نه بُد پروای کشت و کار و حرفه / گناهان را ندانستند و کرفه (زراتشتبهرام: برهان قاطع: کرفه).
= کرفهکار
= کَلَم
۱. رنگ سفید مایل به زرد؛ نخودی. ۲. (پزشکی) مادۀ نیمهجامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده میشود و مصرف دارویی، آرایشی، و بهداشتی دارد. ۳. مایع غلیظی شامل شیر ی ...
=کروم korom
کریم؛ بخشنده؛ جوانمرد.
۱. کرمپیشه بودن. ۲. جوانمردی.
۱. از مردم کرمانشاه. ۲. مربوط به کرمانشاه: لهجهٴ کرمانشاهی. ۳. تهیهشده در کرمانشاه: روغن کرمانشاهی.
۱. کرم کوچک. ۲. نوعی کرم کوچک و سفید که انگل لولۀ گوارش است و با تخمریزی در اطراف مخرج باعث خارش شدید میشود.
مرحلهای از رشد حشرات که شکل آنها مانند کرم است؛ لارو.