آرزو؛ خواهش؛ امید؛ آرمان.
فرهنگ فارسی عمید
۱. مهلت دادن؛ زمان دادن؛ فرصت دادن. ۲. [قدیمی] سستی و کاهلی.
= میت
= موج
داروی مایع کدر و شیری که ذرات نامحلول به حالت تعلیق در آن قرار دارند.
۱. پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملتهای مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد؛ شاهنشاه. ۲. [قدیمی] لقب سرداران بزرگ روم.
= مکان
آنکه بیهوده خود را به چیزی یا کسی امیدوار کند: گفت: او را و دوصد امیدلیس / تو به من بگذار این بر من نویس (مولوی: ۵۷۰).
۱. فرمانده. ۲. فرمانروا. ۳. (نظامی) صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ. ۴. [قدیمی] لقب شاهزادگان و بزرگان.
= دریاسالار
سرپرست قافلۀ حجاج که هر ساله از طرف دولت تعیین میشود.
۱. امیر مؤمنان؛ سرور مؤمنان؛ لقب خلیفههای مسلمانان (به جز ابوبکر). ۲. لقبی که شیعیان اختصاصاً به حضرت علی(ع) اطلاق میکنند.