=قطران
فرهنگ فارسی عمید
۱. نهفته؛ پنهان. ۲. (اسم) مشکی که آب از آن تراوش نکند.
۱. چرک بودن. ۲. پلیدی. ۳. [قدیمی] انبوه شدن؛ درهم شدن؛ ستبر شدن.
۱. [مقابلِ قلیل] بسیار؛ فراوان؛ وافر. ۲. [مقابلِ واحد] (فلسفه) ویژگی هرچیز قسمتپذیر.
۱. آنچه بسیار انتشار یابد. ۲. ویِژگی مجله یا روزنامهای که به تعداد بسیار چاپ شود؛ دارای تیراژ بالا؛ پرتیراژ.
۱. [مقابلِ راست] اریب. ۲. بهصورت نادرست. ۳. [مجاز] دارای انحراف اخلاقی. ۴. [قدیمی، مجاز] باطل. * کج داشتن: (مصدر متعدی) کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر.
ابریشم خام نتابیده.
بدخلق؛ بدخو.
۱. ظرف را کج نگه دار تا حدی که چیزی که در آن است نریزد. ۲. (اسم مصدر) [مجاز] مدارا کردن.
۱. کجرونده. ۲. آنکه به راه راست نرود؛ کسی که به راه خطا میرود.
کجطبع؛ کجسرشت؛ بداصل.
۱. کسی که کلاه را کج بر سر میگذارد. ۲. [قدیمی، مجاز] معشوق زیبا و مغرور.