۱. تکۀ کوچک گوشت در قسمت فوقانی فرج زنان که در ختنه بریده میشود و اهل تسنن بریدن آن را سنت میدانند؛ خروسه؛ کلیتوریس. ۲. آلت تناسلی پسر خردسال.
فرهنگ فارسی عمید
چانه؛ فک اسفل؛ زنخدان: چک و چانه.
۱. نوشتهای که شخص بهوسیلۀ آن از پولی که در بانک یا نزد صراف دارد مبلغی بگیرد یا به کسی حواله میدهد؛ حواله. ۲. قباله؛ سند: به قیصر سپارم همه یکبهیک / از این ...
۱. زانو. ۲. حالتی از نشستن که دو کف پا بر زمین و زانوها در بغل باشد؛ چمباتمه: رای سوی گریختن دارد / دزد کز دورتر نشست به چک (حکاک: شاعران بیدیوان: ۲۸۶).
= چوک١
=چکاچاک
=چکاچاک چکچک ۲. (قید) بهصورت قطرهقطره و پیدرپی: قطرات اشک چکچک از صورتش بر زمین میریخت.
۱. جلو سر؛ پیش سر؛ میان سر؛ تارک؛ بالای پیشانی؛ سرچکاد: شبوروز غرقه در احسان اویم / که تاجیست احسان او بر چکادم (سنائی۲: ۲۰۰). ۲. سرکوه؛ بالای کوه؛ قله: بیامد دوان دیده&zwnj ...
=سیخول
١. قصیدهگو. ٢. شاعر
=چغانه
=چکه٢