۱. طناب ابریشمی. ۲. کلاف نخ. ۳. کلاف ابریشم.
فرهنگ فارسی عمید
= صلیب ۱. دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده میشد؛ چلیپا. ۲. نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویختهاند و نزد آنان مقدس ش ...
چلیپاوار؛ مانند چلیپا؛ به شکل صلیب.
ظرف حلبی بزرگ، استوانه یا مکعبیشکل؛ پیت.
معنی؛ مفهوم: دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۳)، چه جویی آن ادبی کآن ادب ندارد نام / چه گویی آن سخنی کآن سخن ندارد چ ...
= چشم
چه مرا: فرستم به هر سال من باژ و ساو / به پیش تو زآن چم بُوَد توش و تاو (فردوسی۴: ۲/۱۳۵۸).
۱. = چمانیدن ۲. (صفت) ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود؛ چمنده؛ خرامنده: سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند / همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند (حافظ: ۳۹۰). ۳. (قید) در حال ...
۱. ظرفی که در آن شراب میخورند؛ پیاله؛ ساغر؛ جام: همچو بلبل لحن و دستانها زنند / چون لبالب شد چمانه و بلبله (ناصرخسرو: ۲۸۱). ۲. کدویی که در آن شراب کنند. ۳. حیوان؛ جانور: چه ...
کفش؛ پایافزار.
نوعی تفنگ یا تپانچۀ سرپر.
خرام و رفتار از روی ناز.