۱. چربزبانی. ۲. شیرینسخنی.
فرهنگ فارسی عمید
۱. افزودن؛ بر مقدار چیزی افزودن. ۲. هنگام وزن کردن جنس مقدار آن را زیاد کردن که بیش از میزان مقرر شود.
۱. [عامیانه، مجاز] افزونی؛ فزونی؛ بیشتری: ترازوی چربشفروشان به رنگ / بُوَد چرب و چربش ندارد به سنگ (نظامی۶: ۱۱۶۰). ۲. (اسم) [عامیانه، مجاز] رجحان؛ برتری. ۳. (اسم) [قدیمی] رو ...
۱. مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمیشود؛ پیه. ۲. [مجاز] سرشیر. ۳. قیماق. ۴. (اسم مصدر) چرب بودن؛ روغندار بودن. ۵. [مقابلِ درشتی و خشونت] [مجاز] نرمی؛ ...
۱. شغل و عمل چرخکار. ۲. تراش دادن فلزات؛ تراشکاری. ۳. دوختن با چرخ خیاطی.
گردانندۀ چرخ؛ چرخاننده و بهحرکتدرآورندۀ چرخ یا دستگاه.
۱. چرخی که به قوۀ آب حرکت کند؛ چرخی که آب آن را بگرداند. ۲. گرداب.
۱. چرخ دادن. ۲. گرداندن و حرکت دادن چرخ دور محور خودش. ۳. [مجاز] اداره کردن.
۱. چرخی که با آن آب انگور بگیرند. ۲. ظرفی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود و در خم بریزند برای ساختن شراب؛ جاست؛ سپار: آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان / بر پشت لگد بیست ه ...
چرخزننده؛ گردنده؛ کسی یا چیزی که دور خود یا دور دیگری بچرخد.
۱. هرچیز شبیه چرخ. ۲. چرخ دستی که زنان با آن نخ میریسند؛ چرخ کوچک پنبهریسی؛ چرخ نخریسی: ازآن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همیگیر (نظامی۲: ۱۰۲). ۳. آلت ...
گیاهی با ساقۀ سست و باریک؛ چرخله؛ کافیلو.