کسی که بازوهای قوی دارد؛ پرزور: هرکه با پولادبازو پنجه کرد / ساعد مسکین خود را رنجه کرد (سعدی: ۷۵).
فرهنگ فارسی عمید
۱. مرد قوی و خشمگین: ز پولادخایان شمشیرزن / کمربسته بودی هزار انجمن (نظامی۶: ۱۰۳۵). ۲. اسب دونده و پرزور.
اسب قوی، پرزور، و پرطاقت.
آنچه پولاد را بسنبد و سوراخ کند؛ سوراخکنندۀ پولاد: نیزۀ پولادسنب.
کسی که آلات و ابزاری از پولاد میسازد.
"
۱. = سیاست ۲. شیوۀ عمل و برنامهریزی برای ادارۀ یک نهاد، سازمان، یا اداره. ۳. به کار بردن تدبیر و مکر برای پیش بردن کاری و رسیده به نتیجهای؛ کلک.
۱. واحد پول پیشین انگلستان؛ لیرۀ انگلیسی. ۲. واحد اندازهگیری وزن در انگلستان، معادل ۴۵۳ گرم.
= فوفل
= پوپک
= پوشال