حالت و عمل پناهنده؛ پناهنده بودن.
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخههای نازک و برگهای درشت و گلهای زرد یا سرخرنگ که پس از رسیدن، شکافته میشود و از میان آن دانههایی بیرون میآید که اطرا ...
= پنبهدانه
کسی که پنبه را با کمان میزند که از هم باز شود؛ حلاج؛ نداف؛ پنبهبز؛ پنبهوز.
شغل و عمل پنبهزن.
شغل و عمل کشاورزی که پنبه میکارد؛ زراعت پنبه.
حواس خمسه؛ حواس پنجگانه.
ورق قمار که دارای پنج خال باشد.
= پنجاهم
۱. هرچیز مشبک و سوراخسوراخ. ۲. قفس.
۱. چنگال. ۲. پنجۀ درندگان. ۳. پنجۀ گربه.
= بهیزک