= آذرجشن
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به آذر. ۲. مربوط به آذربایجان: موسیقی آذری. ۳. از مردم آذربایجان ۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در آذربایجان متداول بود. ۵. (اسم) زبان ترکی رایج در آذربایج ...
۱. گرم و سوزان؛ آتشین. ۲. (زمینشناسی) = سنگ * سنگ آذرین
= شقایق
۱. غذایی که در سفر با خود بردارند؛ توشه. ۲. خواربار که در خانه نگه دارند.
زینت کردن درودیوار دکان و کوچهوبازار در روزهای جشن و شادمانی؛ آذین زدن؛ آذین نهادن؛ آذین بستن؛ آیینبندی؛ چراغانی.
واحد اندازهگیری سطح برابر با صد مترمربع.
دارویی که بدون اثر گذاشتن بر روی هوش و حافظۀ افراد باعث تغییر حالت عاطفی فرد و آرامش و تسکین درد او بشود؛ مُسکن؛ آرامدهنده؛ آرامشدهنده؛ آرامده.
برهمزنندۀ آرامش؛ آنچه قرار و آرام را نابود سازد: به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرامسوز است (فخرالدیناسعد: ۱۰۶).
۱. آسایش؛ آسودگی؛ فراغ ۲. سکون. ۳. سکوت. ۴. [مجاز] امنیت. ۵. [مقابلِ جنگ] [قدیمی، مجاز] صلح.
۱. کسی که دیگران را آرایش کند؛ آرایشکننده؛ سلمانی؛ آرایشکار. ۲. کسی که جایی را تزئین و آماده میکند؛ دکوراتور.
عکسبرداری از مفصل بهوسیلۀ اشعۀ ایکس که پس از تزریق هوا یا مواد رنگی به مایع مفصلی صورت میگیرد؛ پرتونگاری.