عمل پختن؛ پختن.
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در بیمارستان دستورهای پزشک را دربارۀ بیماران اجرا میکند؛ کمکپزشک؛ معین طبیب.
۱. دانش معالجۀ بیماران؛ طبابت. ٢. شغل و عمل پزشک؛ طبابت. ۳. (صفت نسبی، منسوب به پزشک) آنچه مربوط به معالجۀ بیماران است؛ طبی.
۱. جا؛ مکان؛ موضع. ۲. وضع و حالت.
پسر؛ پور: پس آگاه کردند زآن کارزار / پُسِ شاه را فرخاسفندیار (دقیقی: ۷۹)، بیامد نخست آن سوار هژیر / پُسِ شهریار جهان اردشیر (فردوسی: ۵/۱۲۱).
۱. آب پسمانده. ۲. مایعی که پس از تخمیر یا تقطیر چیزی در ظرف باقی بماند. ۳. چای که چند دفعه آبجوش روی آن بریزند و دفعۀ آخر که در فنجان بریزند کمرنگ و بیطعم باشد.
۱. پسافکند؛ پسافکنده؛ اندوخته؛ ذخیره. ۲. (اقتصاد) پولی که از صرفهجویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند.
عقب زین اسب.
ضربهای که با دست به پشت گردن کسی بزنند.
۱. = پسوند ۲. قافیه: همه یاوه همه خام و همه سست / معانی از چکاته تا پساوند (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۰). ۳. مقطع شعر.
۱. ناپسری. ۲. پسر همسر شخص از همسر دیگر.
۱. درخور و مناسب پسران. ۲. (قید) به شیوۀ پسران.