١. پروازکننده. ٢. (اسم) هر جانوری که در هوا پرواز کند. ۳. هر جانوری از خانوادۀ پرندگان.
فرهنگ فارسی عمید
تپه؛ پشته؛ تل.
آنکه در دویدن و ورزش زود خسته نشود و نفسش نگیرد.
= پرنون
پرچین؛ پرشکن.
۱. هرچیزی که دارای نقشونگار بسیار باشد. ۲. باغی که دارای گلهای رنگارنگ باشد: جهان دید بر سان باغ بهار / در و دشت و کوه و زمین پرنگار (فردوسی۲: ۱۳۳۱).
تختهسنگ؛ سنگ مسطح و هموار؛ کالار؛ صخره: فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی: ۵۴۲).
۱. هر یک از تیغههای پروانه. ۲. دامن، طرف، و کنارۀ چیزی: پرۀ بیابان، پرۀ دشت، پرۀ کوه، از پرۀ دشت سوی آن سنگ / گردی برخاست توتیارنگ (نظامی: ۴۶۴). ۳. هرچیز پَرمانند: پرۀ قفل، پرۀ آس ...
= پرهیختن
تقوا؛ پارسایی؛ پاکدامنی.
آزمایش لباس دوختهشده بر تن مشتری.
۱. بیم؛ ترس. ۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا. ۳. [قدیمی] میل؛ رغبت. ۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی. ۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام. * پروا داشتن: (مصدر لازم) ۱. باک داشتن؛ ترس داشتن. ۲. [قدیمی] ...