۱. پر از سوزش؛ دارای سوزش بسیار. ۲. آنکه بسیار آهوناله و بیتابی کند؛ پرتبوتاب.
فرهنگ فارسی عمید
شخصیت داستانی در داستان، رمان، نمایشنامه، یا فیلم.
درختی که شاخههای بسیار داشته باشد.
درخت یا بوته که شاخه و برگ بسیار داشته باشد.
پر از فتنه و آشوب؛ پرغوغا؛ پرهیاهو؛ پرماجرا.
چیزی که چینوشکن بسیار دارد؛پرچین؛ پرپیچوخم.
۱. به شکل پَر طاووس. ۲. به رنگ پَر طاووس؛ سبز پُررنگ.
آنکه طمع بسیار دارد.
نوعی مرغابی با جثۀ کوچک و پرهای سیاه و قهوهایرنگ.
آنکه لاف بسیار بزند؛ لافزن.
دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ بساویدن؛ ببسودن.
= پرما